حق گو
می نویسم…
می نویسم در این “ب” بسم الله …………………….بسم ربّ الزهراء(س)
می نویسم در این “ب” بسم الله …………………….بسم ربّ الحسین(ع)
می نویسم در این “ب” بسم الله …………………….بسم ربّ العالمین
می نویسم در این “ب” بسم الله …………………….به یاد انصار الله ……..به یاد اولیاءالله
به یاد خلق اللهی که خلقشان از جانب خالق بوده است برای یک غایت و آن هم در نهایت رسیدن به قربت بی نهایت و رسیده اند به این قربت در ظاهر غریب.
آمده ام که بنویسم…
آمده ام که بگویم، چرا که «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت» در آن حرا که آغاز حرارت محبّت بود امر شد به «گفتن»…
پس من هم می گویم…
نه این که این ذره ی زرد خودش را با آن زر بی زر مقایسه کند،خاک عالم به دهانم اگر که چنین مقصودی داشته باشم.
“می گویم” چرا که دراین زمانه که زمان بی زبان ولی پر زبانی است،زبان حقیقت به سان لال هایی جلوه داده که حق شان ناحق است.
این را نگویم از این رهگذر که من حقم وغیر ناحق……نه!!!
همه عالم زبان گویای آن حقیقت بی انکار است،پس عالمی در بیان حق اند
امّا…
هر کسی از ظن خود شد یار من……آن سارق که اموال خلق ا... را در چارقش می گذارد
آن اموال را مانند چارقش حق خود می داند که غصب شده و او با عیّاری این حق را به حق دار بازگردانده.
ویا آن انسان تیره دلی که تیره گی هیکل تنومندش را بر بدن نحیف آن کودک بی پناه غزه و یا درد وسوز آن فشنگ مسین را بر بدن جوانان فلسطین می اندازد این سرزمین را حق خودش می داند و برای تحقق حقش،حق صاحبان حق را ناحق می کند.
این شد که به خود اجازه دادم«حق گو»باشم…
کلمه ی زیبایی است؛یک صفت فاعلی مرکب مرخم؛که غبار آلود شده در این روزگار پر پیچ وخم.
وباز بدانید نه این که من متکلم وحده هستم ونه این که حق گویان عالم از شمار خارج اند و نه این که قلیلی اند در کنجی و در رنجی از آنان که خط بطلان بر حقیقت روشن می کشند.
علی أی حال:ذَلِکَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الحَق(1)
زین پس این حقیر سرا پا تقصیر تصمیم دارد تا با قلم کم قوامش اندکی حرافی کند امّا نه آنکه لغو گوید
و بیهوده…نه!!
اندکی از آن غارتگر عمرتان را صرف چند خط این نویسنده نو پا کنید شاید در شما هم کاری شد که اگر در جمع حق گویان نبودید به امید اله به این جمع بپیوندید و اگر هم در جرگه عاشقان حق و حقیقت اید به این حرافی ها امتیاز حقیقی دهید.
یاحق
میرزا حسن
5/12/93
_________________________________________
1.سوره الحج –آیه ی6