میرزا حسن

میرزا حسن

قرآن الکریم:

"یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی‏ أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقیراً فَاللَّهُ أَوْلی‏ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی‏ أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً "

*ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملًا قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید ، اگر چه ( این گواهی ) به زیان خود شما ، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! ( چرا که ) اگر آنها غنیّ یا فقیر باشند ، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنا بر این ، از هوی و هوس پیروی نکنید که از حق ، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید ، و یا از اظهار آن ، اعراض نمایید ، خداوند به آنچه انجام می دهید ، آگاه است.

سوره مبارکه النساء - آیه 135

در شبکه های اجتماعی

میرزا حسن|instagram

میرزا حسن|telegram

میرزا حسن|facebook

میرزا حسن|twitter

میرزا حسن|google+

طبقه بندی موضوعی
پیوندستان
بنر تبلیغاتی
يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ق.ظ

میرزا حسن پشیمان است! اما امید دارد...

بسم الله الرحمن الرحیم

در سحرگاه دوشنبه 16 بهمن 1374 هجری شمسی ، مصادف با 15 رمضان المبارک 1416 هجری قمری نوزادی سیاه چرده در یکی از بیمارستان های مشهد مقدس چشم به این جهان فانی باز کرد. هنگامی که طفل را نزد امّه بردند ابتداء با اعلام برائت خواستار رفع مزاح و آوردن کودک حقیقی خود کرد امّا چه کند که حقیقت گاهی به تلخی "شکلات 100% اصل" است! بنا به اتفاقاتی که قبل از این تاریخ رخ داده بود مادر کودک تصمیم بر مسمی کردن فرزند خود به اسم فاعل"حامد" داشت امّا لطف الهی در سحرگاه نیمه رمضان که مصادف با میلاد مبارک حضرت کریم، امام حسن مجتبی(ع) بود پدر را بر آن داشت تا نام پسر خود را به نام پدر فقید خود یعنی "حسن " بنهد و البته در این میان پیشوند "محمد" که متمم اجباری اسامی این خاندان بود بر پیش "حسن" نشست و پس از بحث وگفتگو های درون خانوادگی نام رسمی"محمد حسن" و نام مشهور "حامد" بر آن کودک سیاه چورده نصب گردید.

پس از مدتی آن کودک سیاه چرده به طفلی سفید روی و کمی زیبا تبدیل گشت که اعجاب همگان را در پی داشت و آنانی که پیش از این نگاه بر رخ آن کودک را خوش نداشتند در صف مشتاقان آغوش کشی او قرار گرفتند.دوران نوزادی و کودکی و خردسالی محمد حسن (حامد) مانند سایر کودکان با فراز و نشیب ،خرابکاری ،شیرین کاری،فضولی،اذیت و سایر آداب کودکانه گذشت......

نامبرده اول تا سوم ابتدائی خود را در دبستان اندیشه شهرستان تربت حیدریه  و تحت تعلیم اساتید بزرگواری چون:آقایان قاضی زاده،رضوانی و خانم ها قاسمی و مهاجر گذراند. در ادامه نیز سال های چهارم و پنجم  را در مدرسه کمال معرفت و زیر نظر اساتید ارجمند: فرساد،رضوانی،خرقانی طی نمود .قابل به ذکر است که معدل وی در مقطع ابتدائی بیست بود که دلایلی داشت و از مهمترین آن می توان به غیرانتفاعی بودن مدارس اشاره کرد! البته خود دانش آموز هم بی کار نبود! در همین ایام بود که وی آغاز به فراگیری هنر خوشنویسی نمود و تا نهایت آکادمیک این هنر به هنرآموزی پرداخت.

پس از طی دوران ابتدائی با داستانی که در این مقال نمی گنجد در مدرسه نمونه دولتی حضرت مهدی(عج) به تحصیل دوره سه ساله راهنمایی مشغول شد. بر اساس اذعان محمد حسن این دوران شیرین ترین و نیکوترین دوران تحصیلی وی تا کنون بوده است و از دلایل ذکر شده می توان به صفا و صمیمیت مدیر ، معاونان و کادر آموزشی آن مدرسه اشاره کرد. حامد در آن دوران هم زمان با تحصیل خود را مشغول به فعالیت های فوق برنامه ای از جمله رباتیک و الکترونیک کرده بود که این فعالیت ها ناشی از فنی بودن پدر وی و شاید استعدادی اندک در نهاد او بود،به هر حال هر چه بود او توانست در دوم راهنمایی موفق به کسب رتبه ی دوم استان در رشته دست سازه های دانش آموزی شود. همچنین درهمان سال در مسابقات رباتیک شهرستانی و استانی موفق به کسب رتبه های برتری شد و این موضوع  نامبرده را جدا" به دنبال رشته ی رباتیک فرستاد تا اینکه در سال سوم راهنمایی مسئولیت انجمن رباتیک پژوهشسرای دانش آموزی شهرستان به وی سپرده شد و در همان سال ها چند مسابقه رباتیک را در شهرستان برگزار کرد. پس از پایان دوره راهنمایی محمد حسن نتوانست موفق شود تا در مدارس خاص ادامه تحصیل دهد اما به دلیل فعالیت ها و موفقیت های علمی فوق برنامه توانست به پذیرش در دبیرستان شاهد رازی در آید .البته این موفقیت چشم گیر پس از کلی دوندگی و تکثیر تقدیرنامه و گواهی نامه و... صورت پذیرفت ، چرا که پذیرش همه راحت بود به غیر از محمد حسن! سال اول دبیرستان حامد ، که آخرین سال رباتیکی و مهندسی او بود، با اتفاقاتی سپری شد. اتفاقاتی که مقدمات تغییر در مسیر زندگی وی را فراهم کرد. اولین آن ها سفر راهیان نور بود،سفری که حامد را کمی تکان داد! در اینجا باید تذکری را مطرح کرد و آن این است که دوران راهنمایی محمد حسن آنچنانی رنگ دینی نداشت و علت آن غرق او در علوم مهندسی بود! پس از سفر راهیان نور موسم رجب و ایام اعتکاف فرا رسید ، حامد نیز به واسطه  وهمراهی یکی از دوستان خود برای اولین بار در این مراسم معنوی شرکت کرد و در آنجا با افرادی آشنا شد که مسیر زندگی وی را تغییر دادند و مؤثرترین آنها سیدی حزب اللهی بود که او را به هیئت خود فراخواند و این فراخوان موجبات تثبیت مسیر جدیدش را فراهم کرد. پس از اول دبیرستان وی موفق به ادامه تحصیل در دبیرستان استعدادهای درخشان شهید بهشتی و در رشته ی ریاضی فیزیک گردید.در آن سال بود که همکاری حامد با انجمن اسلامی دانش آموزان جدی تر و گسترده تر شد .در این میان اتفاقات و مراودات بسیاری صورت گرفت و به دنبال این اتفاق ها فاصله حامد با فضای مهندسی و رباتیک بیشتر می شد تا جایی که در انتهای سال دوم دبیرستان حامد متوجه عدم علاقه خود به علوم مهندسی و ریاضیات شد و جرقه ی علاقه به علوم انسانی و اسلامی در مسیر فکری وی تبدیل به آتشی سوزان شد تا آنجا که متعصبانه و با شور به دنبال تحصیل غیر اصولی آنها پرداخت و ناگهان ،حامد ربات سازِ خنثی در برابر سیاست ودین، به یک بسیجی دو آتشه و متعصب تبدیل گشت . در سال سوم دبیرستان مسئولیت بسیج دانش آموزی و انجمن اسلامی مدرسه به وی سپرده شد . فضای دبیرستان استعداد های درخشان طوری بود که نهایت فعالیت های فرهنگی دانش آموزان معطوف به نماز جماعت می شد و غالبا" سر در کتاب های درسی داشتند. امّا آتشی که در افکار محمد حسن افتاده بود او و سایر همفکران خود را بر آن داشت تا این فضا را تغییر دهند و کار را تا آنجا پیش بردند که برای مسائل فرهنگی و مذهبی دائما" در حال جدل وبحث با مدیران و کادر آموزشی بودند و کارهای بسیاری در آن سال انجام دادند که در این متن ذکر نمی کنیم. در اینجا باید اعتراف و اظهار ندامت حامد را به سمع و نظر شما برسانیم ، به صورتی که اکنون حامد خود معترف است در بسیاری از رفتار ها و برخورد ها با دانش آموزان و سایرین آنچنان عمل کرده است که اکنون از درگاه الهی و از محضر آنان درخواست عفو و گذشت را دارد. در همان سال بود که محمد حسن توفیق تشرف به حج عمره را پیدا کرد و البته این سفر اندکی در اصلاح مسیر وی تأثیر داشت. پایان سال سوم دبیرستان و امتحانات نهایی، کشور در فضای انتخابات ریاست جمهوری 92 قرار گرفت و از ان جهت که نامبرده با گروه های سیاسی اصولگرا و حزب الهی سطح شهر ارتباط گسترده ای داشت در همان سال در ستاد انخاباتی سعید جلیلی مشغول به فعالیت جدی شد و این درحالی بود که او حتی حق رأی نداشت! پس از عدم رأی آوری سعید جلیلی حامد فضای متفاوتی را پیش رو گرفت و در همان ایام بود که ارتباط او با افراد جدیدی صورت پذیرفت و باز هم این ارتباطات کمی مسیر زندگی او را تغییر داد البته در همان بستر سیاسی ، مذهبی! در سال چهارم دبیرستان حامد به طور کلی دروس ریاضی و فیزیک را کنار گذاشت و در سر خیال دانشگاه های علوم اسلامی را می پروراند امّا در آن سال به اندازه ای که خود را مشغول فعالیت های سیاسی و فرهنگی در سطح شهرستان نمود اهتمامی در تحصیل درس نداشت و نتیجه اش این شد که سال آینده را با استفاده از شرایط خاص منتظر کنکور بعدی نشست اما باز هم خود را مشغول فعالیت سیاسی و فرهنگی کرد و درس را رها کرد. در نهایت تصمیم گرفت تا در رشته ی فقه و حقوق دانشگاه آزاد تربت حیدریه تحصیل کند و این تصمیم مصادف شد با سالی که انتهایش انتخابات مجلس شورای اسلامی بود یعنی انتخابات 94 !در این چند سالی که محمد حسن مشغول فعالیت های سیاسی و فرهنگی شده بود تجربه ی بسیار خوبی در ارتباط با اشخاص و گروه ها کسب کرد و با وجود این تجربیات در این سال رویکردی متفاوت را پیش گرفت. این سال اتفاقی مهم در زندگی حامد رخ داد و حضور میدانی و مستقیم او در انتخابات بود! او به عنوان یکی از اصلی ترین عناصر ستاد انتخاباتی محسن زنگنه در انتخابات 94 فعالیت داشت و با تمامی روستاهای سطح منطقه و متن مردم ارتباط گرفت و آنجا بود که فهمید سیاست چیست! مردم کیست اند! جامعه چگونه است! و او باید چه کند! در عین اینکه نتوانست از مردم برای گفتمان مورد حمایتش رای بگیرد اما اولین ثمره این تحول و نگاه جدید روی برگرداندن از تمامی احزاب سیاسی بود! دومین قدم ایجاد یک گروه جهادی وخیریه برای خدمت رسانی به مردم مستضعف منطقه! و سومین و چهارمین و پنجمین قدم ها که همچنان در پیش است!

اکنون ما در 16 بهمن 1395 شمسی به سر می بریم و من محمد حسن صادق پور معروف به حامد و متخلص به میرزا حسن در حالی دارم وارد بیست و دومین سال زندگی خود می شوم که از بخشی از گذشته خود پشیمان و نادم هستم!

قسمتی از این ندامت میام من و خدای من است و قسمتی میان من و خلق ا... !پشیمانم از تعصب، پشیمانم از جمود فکری ، پشیمانم  از دوری نسبت به ایمان، پشیمانم از فاصله با اسلام ناب، پشیمانم از عدم آگاهی، پشیمانم از عجله،پشیمانم از تحزب گرایی،پشیمانم از میل به تجمل،پشیمانم از میل به سرمایه، پشیمان از حمالی گروه های سیاسی، پشیمانم از برخورد های نابجا، پشیمانم از ...

اما امیدوارم! به لطف خدا! به آینده! به علم!به شفاعت اهل بیت(ع)! به جهاد! به دعا! به پدر ومادرم! به نفرت ام از احزاب!به انزجارم از سرمایه! به علاقه ام به مستضعفین! به ستیزم با استعمار! به پیکار با امپریالیسم! به روضه! به کتاب! به عشق! به محبت!به...

و از همه عذر خواهم !از خداوند! از ائمه اطهار! از تمام دوستانم در این بیست و یک سال! از معلمانم! از خویشانم! از والدینم! از مردم! از مستضعفین! از شهدا! و خیلی ها...

و میرزا حسن همچنان تحت الطاف و مشیت الهی زنده است تا او چه بخواهد! و از شما می خواهم که عاقبتی خیر برای همه و از جمله من حقیر بخواهید...

محمد حسن صادق پور

16/11/95

 

نظرات  (۱)

۱۷ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۴۹ این همه فاطمه هست و این همه فاطمه نیست
عاخی
پاسخ:
از کدوم قسمتش "عاخی"؟؟!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی